نه نه نه نه نه نه نرو نگیر از من آینده رو .

کاش فقط بودی یه بار جای من کاش .

کاش دستامو میگرفتی لای غم کاش .

تا کی داد بزنم خوبه اونه بده منم !

تا کی بخورم حسرت اون حرفایی رو که زدم!

به همه میگم نمیخوامت از رو حسودی .

الان میگذره بی تو خیلی مصنوعی .

کاش تصمیم میگرفتیم از رو عشق!

این جهنم یه روزی بود بهشت .

حرفای دلم بود خودکار نوشت .

دوست دارم تا اخرش !

 

 

پست نمیزاشتم که انرزی منفی ندم به کسی . که اگر کسی خوند خدای ناکرده حالش بد نشه ولی دیگه نمیتونم . میخوام بنویسم .

کارم شده میشینم پشت میز و یه تلویزیون سمت راستم که وصله به کامپیوتر که باهاش کلاسامو ببینم و پشتش پنجره های بزرگه اتاقمه که عاشقشونم و پرده هاش کناره و هر چند دقیقه یک بار کلاسو نگه میدارم و خیره میشم به حرکت ابر ها و پرنده هایی که گاه گروهی پرواز میکنن منبع ارامشه انگار اسمون ابی و ابرهای سفید و گاهی شاید رنگ دیگه ولی زیبان . هر بار که دسته ی پرنده ها پرواز میکنن دوست دارم داد بزنم و گریه کنم که توروخدا منم با خودتون ببرید .

منم دلم پرواز میخواد .

منم خسته ام 

منم مثل یه بچه ترسیده ام

رنجیده ام .

میترسم میترسم میترسم از اینده ای که نمیدونم قراره چجوری باشه ! 

کاش میتونستم ببینم چی میشه و الان با ارامش تلاشمو چندین برابر میکردم .

من حتی امنیت ندارم که بتونم برم بیرون تنهایی .

از شهرم متنفرم . از اینکه بعضی از ادماش ممکنه بهم اسیب برسون . البته میدونم کوچک ترین جرئتی ندارن ولی از فکر اینکه یه لحظه یکدومشون جرئت پیدا کنه نادونی کنه میترسم .

 

دارم فکر میکنم که بعد کنکورم چی میشه؟؟  خوشحالم یا ناراحت!

اره به تلاش الانم بستگی داره میدونم .

ولی من مدتی درسو کمپلت ول کردم .

به ساعت بالا رسیده بودم عالی بودم که یهو عین یه بادکنک بادم خالی شد .

ولی مدتیه شروع کردم ولی عالی نشدم ولی اومدم بنویسم که از فردا میخوام شروع کنم عالی باشم که ۴ ماه دیگه خوب باشم لااقل .

 

 

چند روز پیش کامنت هامو میخوندم چقدر خوبین شما چقدر خوبه اینجا .

لطفا دوباره برام کامنت بزارید و بهم انرزی بدید شاید فقط اینجاست که بتونم توش کمی حرف بزنم فقط همینجا .

میتونم بگم به جرئت که تنهای عالمم الان و فقط خدا رو دارم ولی ادم نیاز داره گاهی که ادم هم کنارش باشه !

 

من میتونم مگه نه؟؟؟ اره میتونی فاطمه تو میتونی میتونی میتونی .

چند روز پیش دبیر ریاضیم که دخترش دانشجوی پزشکی تهرانه مادرمو دیده بود گفته بود به فاطمه بگو تلاششو کنه من اون بچه رو میشناسم تواناییشو داره و خیلی خوبه در اینده پزشک باشه چون دختر تواناییه وپتانسیلش رو داره و میتونه تو این رشته موفق بشه . و این حرفاش برام شده دنیا دنیا امید . ادم بلف گویی نیست .

تلاشمو میکنم من تلاش میکنم .

فقط کمی خیلی زیاد میترسم

کاش وقتی مثل الان به اسمون صورتی زل زدم میتونستم اینده رو توش ببینم  .

خیالاتیه میدونم ولی کاش میشد!

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها