تا ب حال تو عمرم انقدر کوچیک نشده بودم 

یعنی خودم خودمو کوچیک نکرده بودم .

از ساعت ۱۰ شب هر دقیقه جاهای مختلف التماسشو کردم .

نمیدونم واقعا چکار کنم 

شیطونه میگه پاشم برم تهران پیشش

دیشب ک هرچی حرص داشت رو من خالی کرد همه خستگی ها و عصبانیتش رو پشت گوشی جوری فریاد میکشید انگار . هیچی نگفتم اخر سر هم من بودم ک باز معذرت خواستم

بعدش تا ساعت ۳ کلا گریه کردم 

الانم ک . تا همین الان هر دقیقه بهش پیام دادم ولی  

واقعا نمیدونم چکار کنم دارم میترکم .

تازه داشت اوضاع خوب میشد

نمیدونم چرا هر وقت میاد همه چی خوب بشه یهو همه چی بد میشه .

نمیدونم واقعا نمیدونم 

واقعا خسته شدم از بس خواهش کردمو و التماس ‌.

تو عمرم هیچوقت همچین کاری رو نکرده بودم هیچوقت .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها